name : 30 days Ch : 4

30 days :
ch :4
ویکتور : تو گفتی قمار؟
مارکو : اره قمار
ویکتور : اهاااااااا چه جالب !
چی باعث شد فکر کنی من پولامو به تو احمق میدم؟
تا بری توی بازی مسخره ات هدر شون بدی . نکنه فکر کردی نابغه ای چیزی هستی؟ اگر اینجوری فکر میکنی باید بهت بگم مغزت اندازه نخود ام نیست .

مارکو: لعنتی زدی با خاک کوچه یکسانم کردی.. ....
اهم...
خب ببین میدونم درخواست ام عجولانه بود راستش ... ببخشید در نظر نگرفتم که تو نمیتونی پولاتو به یه غریبه بدی .... بخاطر همین برای اینکه بهم اعتماد کنی اینو میگم من تو این کار استاد ام و خب مشکلی نیست اگه پولاتو یکجا ندی درک میکنم رفیق بهرحال نظرت چیه کم کم پولاتو بدی بهم .... مثلا اگه الان بهم دو دلار دادی اگه بردم دفعه بعدی دو برابر پول بهم بده نظرت؟

به فکر عمیقی فرو رفتم ، راستش حق با اون بود نیاز به سرمایه داریم اما این کار یکم ریسک داره که نه ریسکش زیاده حتی با این روشی که اون گفت نمیدونم که میتونم قبولش کن-

مارکو: درضمن ... بابای تو خلافکار نه؟ خب بار یکی از جاهایی که میشه ازشون اطلاعات گرفت .. این بار ام که خیلی محبوبه پدرت در واقع هیچ سرنخی از اینکه کجا هست نداده بنظرم نیازه که بریم اونجا حتی اگه برای قمار نریم

این حرف و که زد قانع شدم ...... هرچند هنوزم بنظرم حرفش ریسک شدیدی داشت ..

اینجوری شد که به سمت بار با یک روانی درجه یک راهی شدم ..........
در و باز کردم . اینجور بنظر میرسید که افرادی که کنار صندلی درحال خوردن بطری بطری مشروب و الکلات ان درد های سختی رو دارن پشت سر میزارن
و در گوشه ای که مردم سر مرگ،زندگی و پول داشتن قمار میکردن اونها به دو دسته تقسیم میشدن پولدار های فرصت طلب و فقیرهای بدبخت
و در گوشه هایی میتونم دست های زیر میز که یا دارن باج میگیرن و یا دارن اطلاعاتی رو بهم میفروشن کم و بیش حس کنم
زنی قد بلندی موهایی سیاه و موج دار و بلند نیشخندی عمیق رژ لبی که ..
هم رنگ خون بود
و
دیدگاه ها (۰)

ادامه چپتر چهار

ادامه چپتر چهار

هیچکس : ایسگای تو قسمت ۶ بلو لاک :

ادامه چپتر سوم

خب امروز آخرین روزیه که میتونم تو این دو هفته بنویسم بچه ها ...

سرنوشت "p,26...بدنم مور مور شد و این از نگاه بچه ها مخفی نمو...

رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۱۹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط